پایان انتظار
چ بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده ب گوری، چه بی تابانه تو را طلب می کنم! بر پشت سمندی گویی نوزین که قرارش نیست. و فاصله، تجربه یی بیهوده است... بوی پیرهنت این جا و اکنون. کوه ها در فاصله سردند! دست در کوچه و بستر حضور مأنوس دست تو را می جوید . و به راه اندیشیدن یاس را رج می زند. بی نجوای انگشتانت فقط. و جهان از هر سلامی خالی است...! و بلاخره اومدی... نفس مامان نمیدونی چقدر خوشحالم از دیدنت و لحظه شماری می کنم تا پنج شنبه برسه و باز بیام دنبالت. توی این مدتی که ندیده بودمت چقدر بزرگ شده بودی، موهای پرپشت و قشنگت بلند و زیبا شده بود. عروسک من، نمی دون...